آيت‌الله مجتبي تهراني، استاد اخلاق در جلسه درس با موضوع «غيرت مؤمن» پيرامون آموزش و محيط آموزشي، نسبت به استفاده از معلمان بي‌دين براي تدريس دين هشدار داد.

به گزارش مشرق به نقل از پايگاه اطلاع‌رساني آيت‌الله مجتبي تهراني، آنچه در پي مي‌آيد؛ گزيده‌اي از جلسه هفدهم مبحث «غيرت مؤمن» است که توسط آيت‌الله مجتبي تهراني، درس داده مي‌شود. اين سخنان با عنوان «محيط آموزشي» به تازگي بر روي خروجي پايگاه اطلاع‌رساني اين استاد اخلاق به نشاني www.mojtaba-tehrani.ir قرار گرفته است.

* نگاهي کوتاه به درس‌هاي پيشين «غيرت مؤمن»
بحث ما راجع به تربيت بود و گفتيم که «تربيت» از «غيرت» نشأت مي‏گيرد و تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن است و به طور غالب و معمول اين روش در چهار محيط قرار مي‏گيرد؛ محيط خانوادگي، محيط آموزشي، محيط شغلي و محيط رفاقتي. همچنين عرض کردم فضاي پنجمي هم بر اين چهار محيط حاکم است که إن‏شاءالله ما بعداً به آن مي‏رسيم. بحث ما در جلسه گذشته راجع به محيط دوم، يعني محيط آموزشي بود که به طور غالب انسان در اين محيط در ابعاد گوناگون اعتقادي، قلبي، نفسي و عملي ساخته مي‏شود. بعد هم گفتيم که اين روش‏ها هم از بعُد شنيداري و هم از بُعد ديداري و هم رفتاري است.
جلسه گذشته بحث من به اينجا رسيد که در بين تمام محيط‏هاي چهارگانه، اثرگذاري محيط آموزشي از جهاتي قوي‏تر است. هم از جهت مقطع سنّي است که در آن مقطع سنّي معمولاً انسان بيشترين اثرپذيري را دارد که رواياتش را هم خواندم؛ همچنين از جهت نگرشي که شاگرد به استاد دارد، که برتري علمي استاد اثرگذار است و موجب تقويت اثرگذاري بر انسان مي‏شود. خصوصاً اگر اين برتري همراه با چاشني محبت هم باشد.
در آخر جلسه گذشته بحثم به اينجا رسيد که چون رابطه بين استاد و شاگرد است، انسان در انتخاب استاد دقت کند و هر علمي که مي‏خواهد بياموزد اين‏طور نباشد که متمرکز شود روي «عليم اللّسان» که در روايت از علي(عليه‏السلام) خوب تبيين شده بود؛ بلکه از اين طرف، کنار «تعليم»، «تربيت» است و اين‏ها از هم جداشدني نيستند.

* تلازم بين تعليم و تربيت
اين‏ها را بحث کرديم که بين تعليم و تربيت يک نوع تلازم است. در روابط گوناگون آنجايي که تعليم هست، خواه‏ناخواه همراهش تربيت نيز هست. لذا انسان در هر علمي ـ‏ بحث علم دين نيست. يک وقت اشتباه نشود‏ ـ نبايد فقط سراغ اين برود که اين درس مشکل است، اين استاد هم خوب تدريس مي‏کند و خوش‏بيان است، پس بروم و از او بياموزم. چون ممکن است اين استادي که خوب تدريس مي‏کند، از طرفي مفيد باشد ولي از ناحيه‏اي هم مضرّ باشد و نقش تخريبي داشته باشد.

* ضرورت پرهيز از دانشمندان مرزشکن
در روايات ما هم روي همين معنا تأکيد شده است. روايتي را جلسه گذشته از علي(عليه‏السلام) مطرح کردم که حضرت فرمود: «قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْيَا رَجُلٌ عَلِيمُ اللِّسَانِ فَاسِق» «دو دسته کمر مرا در اين دنيا شکستند؛ يکي همين دانشمندان خوش‏بيان امّا فاسق است.» بعد هم مي‏فرمايد: «فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاء» «بپرهيزيد و بر حذر باشيد از اين فاسقان دانشمند.» يک روايت هم از پيغمبر اکرم(صلّي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم) بود که حضرت به علي‏(‏عليه‏السلام) فرمودند: «يَا عَلِيُّ هَلَاکَ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَان» «نابودي و هلاکت امّت من به دست اينهايي است که خوش‏بيانند امّا از نظر عملي، مرزهاي الهي را رعايت نمي‏کنند.»

* با ارزش‏ترين و بي‏ارزش‏ترين علم
شخصي خوب درس مي‏گويد. يعني همين چيزي که مصبّ بحث ما است. تعليمِ او خوب است امّا در مسائل تربيتي نقش تخريبي دارد؛ در معارف ما از نظر ارزشي به اين علم بها نمي‏دهند. در روايات اصلاً به اين علمي که او مي‏آموزد بها نمي‏دهند. روايتي است در نهج‏البلاغه، که علي(عليه‏السلام) فرمود: «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ»؛ بي‌ارزش‏ترين دانش، دانشي است که فقط در زبان جاگرفته باشد. دقت کنيد که حضرت «علم» مي‏گويد، علم خاصي را مطرح نمي‏کند. «العلم» اسم جنس است. جنس دانش مدّ نظر است. فيزيک، شيمي، تاريخ، جغرافي، هر علمي را شامل مي‏شود. :أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ»؛ استاد، خوش‏بيان است. اين همان چيزي است که من جلسه گذشته گفتم در آن روايات بود. بعد هم مي‏فرمايد: «وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْکَانِ». يعني برترين علم، آن است که در همه اندام هويدا و آشکار باشد. چرا؟ چون رفتار روش مي‏دهد. رفتار آموزندگي دارد و آموزندگي رفتار قوي‏تر از آموزندگي زبان است.

* دو راهي انتخاب استاد!
دو معلّم و دو استاد هستند؛ هر دو يک درس را مي‏گويند، امّا فهميدنِ درسِ يکي براي من آسان‏تر است و ديگري نه، فهميدن درسش براي من مشکل است. آن استادي که خوش‏بيان است و درس را از او آسان‏تر مي‏فهمم، از نظر عملي اثر سوء روي من دارد، امّا استاد ديگر اين اثر سوء را ندارد. حالا کدام يکي را انتخاب کنم؟ اين فشار دارد امّا نقش تخريبي ندارد؛ ديگري فشار ندارد، اما نقش تخريبي دارد. معارف ما مي‏گويد آن استادي را انتخاب کن که نقش تخريبي ندارد. روايات متعدّدي داشتيم و يکي دو مورد نبود. دليل آن هم معلوم است. به اين دليل که اين مفاهيم از نظر سير وجودي من، به درد من نمي‏خورد. آنچه که در سير وجودي‏ام به درد من مي‏خورد، روش رفتاري و گفتاري است که بنده مي‏گيرم. آن است که به درد من مي‏خورد. آن است که سازنده شاکله روحي من است. شکل روحي من را «تربيت» درست مي‏کند نه «تعليم».

* تبليغات به نفع عليم‏اللّسان‏ها!
يکي از چيزهايي که واقعاً مورد تأسف ما است، همين است که جامعه اسلامي است امّا تمام توجّه‏ها مي‏رود به سمتِ «عليم اللّسان»؛ متأسفانه الآن در جامعه ما حرف اوّل را همين دسته اوّل مي‏زنند؛ يعني کساني که از نظر قدرت بيان در سطح بالا هستند، ولي از نظر تربيتي اثر منفي و نقش تخريبي دارند. اگر هم کسي غير از اين باشد، او ديگر حرف اوّل را نمي‏زند؛ بلکه حرف دوم را مي‏زند! اگر استاد خوبي که از نظر تربيتي مناسب باشد پيدا شود، حرف او در جامعه حرف دوم است. حرف اوّل را همان عليم اللّسان‏ها مي‏زنند. ثقل و سنگيني به نفعِ آن طرف است. در حالي که معارف ما برخلاف واقعياتي است که امروز در جامعه به نام جامعه اسلامي مي‏بينيم. ديگر نمي‏خواهم توضيح بدهم؛ خودتان مي‏بينيد و مي‏دانيد هم که چگونه تبليغات شيطاني ـ لعنت الله عليه ـ براي آن صورت مي‏گيرد.

* استاد ديني بي‏دين!
در اينجا من يک تقسيم‏بندي مي‏کنم. يک‏وقت هست به طور کلّي از معلّم و شاگرد و جنبه تعليمي بحث مي‏کنيم و علم هر چه مي‏خواهد باشد، فرقي نمي‏کند؛ بحث ما هم تا اينجا کلّي بود. امّا يک‏وقت هست نه، مطلب از اين بالاتر است؛ بحث درباره معلّم ديني و استاد معارف است. حالا مي‏رويم سراغ اين. چنين معلّمي اگر منحرف باشد، از دو حال خارج نيست؛ حالت اوّل اين است که آنچه را از نظر علمي مي‏آموزد صحيح است و انحرافي از نظر آموزش علمي‏اش ندارد، اما از نظر عملي مخرّب است. شک نيست که اين از آنکه غير علم دين را مي‏آموزد أضرّ است و از نظر رفتاري‏ بيشتر تخريب مي‏کند. اين ضررش بيشتر است. اين‏ها را من همين‏طور گام به گام پيش مي‏آيم؛ چون مي‏خواهم محيط آموزشي را بحث کنم. اين محيط‏ها مي‏خواهد جوان‏هاي ما را بسازد.
ما در اين مورد روايت زيادي داريم. علي(عليه‏السلام) فرمودند: «العِلمُ بِغَيرِ العَمَلِ وَبَالٌ» در جاي ديگر حضرت فرمود: «عِلمُ المُنَافِقِ فِي لِسَانِهِ» و باز فرمودند: «عِلمُ المُؤمِنِ فِي عَمَلِهِ» بر اساس اين روايات، معلّمي که درس دين مي‏‌دهد ولي از نظر تربيتي اثر تخريبي دارد، به تعبيري بسيار ساده، بذر نفاق را در درون آن شاگرد مي‏افشاند. چون اين بچه مي‏فهمد و تفاوت قول و عمل را در اين استاد مي‏بيند. گفت‏ قسم حضرت عباست را ببينم يا دم خروس را؟!

* کدام يکي از اين‏ها را باور کنم؟!
اين استاد بذر نفاق را از همان موقع که مي‏خواهد فراگيري داشته باشد و از نظر روحي رواني‏، ساختار وجودي پيدا کند، در دل اين شاگرد مي‏افشاند. واي به حال اين‏ها! «أشدُّ النّاسِ عَذاباً يومَ القيامَة»، اين‏ها هستند. سخت‏ترين عذاب را روز قيامت دارند. من روايت زياد ديدم نمي‏خواهم وارد اين بحث شوم، اين خودش يک بحث مستقل دارد. نمي‏خواهم وارد شوم که ديدگاه اسلام راجع به اين افراد چيست. چون نمي‏خواهم از بحثم منحرف شوم. لذا به اين‏ها کاري ندارم، چون بحثم، بحث تربيت است. امّا بدانيد که وضع اين‏ها خيلي خراب است.

* درس توحيد از زبان شيطان!
چنين استادي نقش سازندگي ندارد و نقش تخريبي دارد. با اينکه آنچه را که مي‏آموزد صحيح است. اصلاً فرض ما اين است که معارف مي‏گويد و معارف صحيح هم مي‏گويد؛ معلّم ديني است، درست هم مي‏گويد؛ امّا از نظر رفتاري مي‏بينيم که مرز الهي و مرز انساني را رعايت نمي‏کند. نه تنها نقش سازندگي ندارد و نقش تخريبي دارد؛ بلکه بالاتر، نقش تخريبي اين بيش از آن کسي است که آن علمي را که مي‏آموزد غير علم دين است. استاد ما، امام(رضوان‏الله‏تعالي‏عليه) يک وقت اين را نقل مي‏کرد و در صحبت‏ها مي‏فرمود: «درس توحيد از زبان شيطان»! ايشان خيلي زيبا مي‏فرمود! اين جزء کلمات قصار ايشان بود! درس توحيد است، امّا از زبان شيطان است.

* استادِ ديني منحرف
حالت دوم آن است که استاد به عنوان معارف، علوم ديني تدريس مي‏کند، امّا آنچه مي‏گويد اشتباه است. آن اوّلي درست مي‏گفت، امّا گفتارش با رفتارش تطبيق نداشت. ولي اين دومي، گفتار و تدريسش هم انحراف دارد. ظاهراً ديگر خيلي روشن است که چنين استادي چقدر خطرناک و مضرّ است و چقدر نقش تخريبي در شاگرد دارد. من يک روايت مي‏خوانم. روايت مفصّلي است از امام حسن عسگري(عليه‏السلام) در باب همين دانشمندان سوء که حضرت مي‏فرمايد،: «وَ هُمْ أَضَرُّ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا مِنْ جَيْشِ يَزِيدَ عَلَيْهِ اللَّعْنَةُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ أَصْحَابِهِ‏»؛ اين دانشمندانِ سوء نسبت به ضُعفاي شيعه ما، شرّشان بيشتر است تا لشگر يزيد عليه حسين(عليه‏السلام)؛ حضرت بعد سرّش را هم مي‏فرمايد که چيست.
امّا ضُعفا يعني چه؟ ضُعفا از نظر پيکره ظاهري که نيست؛ بلکه جنبه‏هاي روحي مطرح است. يعني آن کساني که از نظر ايماني، هنوز يک ايمان مستقرّ پايداري از نظر دروني پيدا نکرده‏اند که بيدي نباشند که با اين بادها بلرزند. خوب بچه در اين سنّ اين‏چنين است. چون بحث ما بچه چهارده، پانزده ساله است. آيا اين از نظر ايماني ضعيف است يا نيست؟ شکّي نيست که به طور غالب ضعيف هستند و هنوز ايمان در قلب آنها به صورت استوار پا نگرفته است. بله، از نظر دروني و از جهت فطرتش ايمان دارد؛ اما اينها هنوز در وجود او آن‏طور به فعليت نرسيده که بتواند در برابر شُبهات اعتقادي مقاومت کند. حالا اين استاد رفته سر کلاس و براي او «ديني» مي‏گويد و مسائل انحرافي را مطرح مي‏کند! اين چه جنايتي دارد مي‏کند.
حضرت مي‏گويد اين آدم از آن لشکريان يزيد بر عليه امام حسين(عليه‏السلام) و اصحابش بدتر و مضرّتر است. من اين‏ها را مي‏گويم که حواستان را جمع کنيد؛ اي کساني که آمده‏ايد به عنوان معلّم ديني و معارف در مراکز آموزشي و داريد مسائل انحرافي را مطرح مي‏کنيد، اين را بدانيد که شما از لشکر يزيد بدتريد. حالا علت آن را هم مي‏گويم؛ «فَإِنَّهُمْ يَسْلُبُونَهُمُ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ»؛ مگر لشکر يزيد چه کار مي‏کرد؟ آنها جان و مال حسين(عليه‏السلام) و اصحابش را گرفتند. کُشتند و بردند! غير از اين بود؟! امّا اين دانشمندانِ سوء چه مي‏کنند؟ «وَ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ السَّوْءِ يُدْخِلُونَ الشَّکَّ وَ الشُّبْهَةَ عَلَى ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا فَيُضِلُّونَهُم» اينها پايه‏هاي ايماني اين بچه‏ها را مي‏لرزانند. ارزش روح بالاتر است يا جسم يا پول؟! کار لشگريان يزيد اين بود، اما کار اينها اين است که با اين تدريس‏هايي که دارند، ضُعفاي شيعه ما را منحرف مي‏کنند.

* خاطرجمعي از محيط آموزشي اشتباه است!
لذا مي‏خواستم اين را عرض کنم که در اين چند محيطي که ما گفتيم، آن محيطي که خيلي نقش دارد، چه در سازندگي و چه در تخريب، «محيط آموزشي» است. من حالا سفارش مي‏کنم به اوليا که حواستان جمع باشد! اين بچه تا موقعي که تحت نظر شما بود، تا حدودي توانسته بوديد از نظر اعتقادي و عملي روبه‏راهش کنيد؛ حالا که او را به مدرسه فرستاديد، خيال نکنيد اين پايدار مي‏ماند. وقتي در محيط آموزشي برود، بدانيد که آنجا قوي‏تر از شما هست. آن محيط قوي‏تر از محيط خانوادگي شما است. اين‏طور نبايد باشد که خيالتان راحت شود.
من خصوصاً به آن دسته‏اي مي‏گويم که اينها واقعاً هم دلسوز هستند و هم از نظر تربيتي ديني و هم از جهات انساني دلسوز فرزندانشان هستند. اگر فرزندتان را در بهترين مدرسه‏ها هم گذاشتيد، خاطر جمع نشويد. دستتان را روي دست نگذاريد. اين اشتباه است. حتي اگر بهترين مدرسه‏ها از جهت ديني را هم انتخاب کرديد، نبايد خيالتان آسوده شود. چون يک موقع چشم باز مي‏کنيد و مي‏بينيد همين بچه‏اي که در آن محيط بوده وامصيبتا است.

* تربيت فرزند در کلام امام صادق(عليه‏السلام)
در آن روايتي که از امام صادق (عليه‏السلام) بود، داشت که اين چهارده سال نبايد فرزند را رها کني. حضرت سه‏تا «هفت سال» درست کردند؛ هفت سال اوّل بگذار بازي کند. هفت سال دوم ادبش کن. هفت سال سوم ملازمش باش. يک بار ديگر روايت را بخوانم؛ «دَعْ ابْنَکَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعاً وَ الْزَمْهُ نَفْسَکَ سَبْعَ سِنِين‏» يعني چهارده سالگي‏اش که تمام شد، از پانزده سالگي تا بيست و يک سالگي‏ او را جدايش نکني؛ ملازمش باش. يعني از خاطرجمعي خبري نيست! تازه من فرضم اين بود که مدرسه و محيط آموزشي‏اش، محيط خوبي است که با خاطرجمع او را آنجا گذاشته‏اي‏؛ چه رسد که بداني اينجا که رفت، رفت؛ يعني جوّ حاکم بر محيط آموزشي‏اش، مغاير جوّ تربيتي خانوادگي‏اش باشد. واي به آنجاهاي ديگر! دستورات تربيتي اسلام اينها نيست.

* تقدّم ادب بر علم
من حالا روايتي مي‏خوانم؛ خصوصاً راجع به کساني که مي‏خواهند آموزش‏هاي ديني بدهند يا استاد معارف هستند. ما در يک روايت از علي(عليه‏السلام) داريم که حضرت فرمودند پيغمبر تربيت شده خدا است و مربّي او خدا بوده است؛ مربّي من هم پيغمبر بوده است؛ حالا من مي‏خواهم مربّي مؤمنين باشم. يعني مگر مي‏شود هرکسي مربّي باشد؟! در اين روايت هست که: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ پيغمبر را خدا تربيت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِي»؛ من را هم پيغمبر تربيت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُکَرَّمِين» من هم مؤمنين را تربيت مي‏کنم. يعني انسان بايد استادي را پيدا کند که مؤدّب به آداب الهي و انساني باشد. اين را بدانيد که حرف اوّل را «ادب» مي‏زند، نه «علم» به معناي مفاهيم. اگر غير از اين فکر مي‏کنيد، بدانيد که اشتباه مي‏کنيد. چون علم بدون ادب و تعليم بدون تربيت، بعد وِزر و وبال مي‏شود؛ وبال مي‏شود روي گردنت! بعد مي‏بيني فرزندت با پوشش برتر اسلامي رفت در اين مرکز آموزشي، دو ترم نگذشته بي‏حجاب بيرون آمد. آن‏وقت چنان به چه‏کنم، چه‏کنم بيفتي که مفرّي پيدا نکني.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس